سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

من بی حواس

از لحاظ روحی یکم بهم ریخته بودم. تصمیم گرفتم تو خودم دنبال مقصر بگردم و انقدر از دست دیگرن دلخور نباشم. رفتم زیر زمین بین چمدونام چرمیه رو کشیدم بیرون. این همون جاییه که دفترهای خاطراتم، یادگاری های دوستام مثل نامه ها و کارتهایی که بهم دادن و این چیزا رو توش میذارم.
هر وقت سر این چدون میرم گذر زمان رو هیچ احساس نمیکنمو تو خاطراتم، تو گذشته م غرق میشم. گاهی حتی صداها و اتفاقات اطرافم رو هم متوجه نمیشم.
یه پوشه اونجاست که توش کارتهای عروسی دوستام رو نگهداشتم. همین طور که دونه دونشون رو به دقت تماشا میکردم به کارت عروسی مرضیه رسیدم. آخ! سالگرد ازدواجشون چند روز پیش بوده!
 و من چقدر فراموشکار شدم! فکر کنم هین فراوشکاریم باشه که گاهی کار دست دلم میده!...
دلم برای خودقدیمیم تنگ شده!



خداااا!  این بی حواس ها رو دریاب! برای تو کاری نداره دل داغون ما رو مثل قدیما صاف و آینه ای کنی!