سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

فرهنگ دقیقه ی نود!

 

به نام خدا
پارسال برنامه ای در ساختمان صدا و سیما داشتیم. بعد از پایان برنامه سری به استودیوها زدیم.
تا آن روز نمیدانستم بعضی برنامه ها استودیوی ثابت دارند و دکورشان همیشه همانجا پلاس است ولی بعضی دیگر آواره اند؛ یعنی همان روز برنامه ی شان دکور میزنند بعد جمعش میکنند و جایشان را به برنامه ی دیگری میدهند تا روز دیگر و ضبط دیگر که نوبتشان برسد وباز بساطشان را پهن کنند.
برنامه هایی مثل برنامه ی خاله شادونه! پنگول! و...و حتی برنامه ی نود استودیوی ثابت دارند! همین برنامه های عوام پسند و صرفا سرگرم کننده! اما برنامه ی وزینی مثل اردیبهشت استودیوی ثابت نداشت!
چقدر جالب! چه عدالتی! و چه دانشگاهی شده است این صدا و سیما! این از رسانه ی ما که همه ی برنامه هایش انگار حول فوتبال میچرخد!

برنامه نود

یک خانم خانه داری مثل من فرصت نمیکند همه  ی برنامه های مورد علاقه اش را دنبال کند اما هروقت زمان خالی پیدا کند سراغ ش میرود و با توجه به فرصتش برنامه اش را میبیند.
معمولا در خانه ی ما هم، کنترل تلویزیون دست بچه هاست چون من و پدرشان خیلی کم فرصت تلویزیون دیدن داریم بنابراین بچه ها در مورد انتخاب برنامه ی مورد علاقه ی شان حکمرانی میکنند.
چند وقت پیش سرشب بود که کارهایم تمام شد، بچه ها هم در حیاط مشغول بازی بودند. آمدم کمی استراحت کنم کمی هم تلویزیون ببینم. کنترل را برداشتم و کانال ها را جا به جا میکردم تا برنامه ی مورد علاقه ای پیدا کنم. همان موقع شبکه ی سه، برنامه ی  «دیروز، امروز، فردا» شروع شد. چند وقتی بود وقت نکرده بودم ببینمش. مجری بعد از سلام و علیک گفت: «یه عذر خواهی باید بکنیم بابت اینکه چند هفته برنامه نداشتیم به خاطر پخش زنده ی مسابقات جام  فوتبال اروپا!» من انگار برق سه فاز ازم پریده باشد!
دست مدیران فرهنگی درد نکند واقعن! مثلا اسم شبکه ی سه را گذاشته اند شبکه ی جوان! وقتی تفکر و تعقل جوان را بدهند جایش فوتبال بگیرند همین میشود که در استادیوم ها انقدر الفاظ زشت به کار میبرند که ما جرئت نکنیم یک بار هم شده بچه ی مان را ببریم از نزدیک مسابقه ی فوتبال تماشا کند!
تازه کاش به فحش ختم میشد! میشد جایش کمی برای بچه بووووووق پخش کرد یا انگشت مبارک را در گوشش فرو برد! اما وقتی تماشاچی نماها! کتک کاری میکنند، صندلی میشکنند، اوتوبوس آتش میزنند و امثال اینها دیگر نمیشود بچه را با چشم بند برد استادیوم که!
بعد از آن طرف، دست مدیران ورزش هم درد نکند که بودجه های میلیاردی میریزند توی حلق این بازیکنان فوتبال و حواشی اش! بعد بازیکنان میلیاردی شان میروند میادین جهانی تا جا دارد گل میخورند بعد هم هزار جای نباید میروند و هزار کار نباید میکنند و دست اصحاب رسانه هم درد نکند که عکس اینها را با کیفیت توپ! میزنند صفحه ی اول مجله ی شان! بعد توقع داریم اینها نشوند الگوی بچه ها و جوانهای ما!
همه ی اینها یه طرف! وقتی میبینی کرور کرور پول بیت المال میشود ماشین چند صد میلیونی آقای فوتبالیست مو روغن مالیده ی تتو کرده ی پارتی باز همیشه بازنده! و در المپیک خانم تیرانداز که به عنوان نماینده ی یک ملت رفته که افتخار بیافریند! میگوید: "من مربی ندارم!"
...
نانت حلال باشد! کشتی گیر ساندویچ فروش!
حقت را میخورند؟! داخل و خارج؟
کوفتشان باشد!
جانت سلامت! همتت ما را بس!