سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

اندر اتفاقات سفر...

به نام خدا

جونم واستون بگه اندراتفاقت مهمی که پیش اومد...
اول اتفاق)در راه رفت زیارت قدمگاه.

 

ثانی اتفاق)در بدو ورود دیدن رئیس جمهور محبوب وسلام دورادور ایشون با ما.


ثالث اتفاق) برنده شدن این جانب در مشهد در مسابقه ی بسیج البته از لحاظ مادی ارزش چندانی نداشت ولی چون به اسم امام رضا(ع) بود و سوالات مسابقه از کتاب زندگی نامه ایشون یه دنیا ارزش داشت.(به بچه ها گفته بودم شانس برنده شدن من زیاده اونا هم خندیدن...وقتی اسمم تو قرعه کشی در اومد…من خندیدم)
بگین
ماشاالله شانس .چشمم نکنین.


رابع اتفاق)تو راه برگشت زیارت امام زاده محروق.


خامس اتفاق)
خیلی بدین نگفتین ماشاالله
چون ازروزی که اومدم افتادم،آنفولانزا،البته نه از نوع خوکیش.

 


کربلا از شهدا...

یا ثار الله

یه سفر با کوله باری از تجربه،یه سفری که اصلا تو فکر خریدو بازار و...نبودم،می دونین چرا ؟چون با بچه هایی هم سفر بودم که کربلارو ،جنوب رو ،عطر شهدارو تجربه کرده بودن.
نورانیتی داشتن بعضی هاشون...
می گفتن ما باید برات
کربلا رو بگیریم و بریم...
از زبون سمیه می گم...
4سال پیش با بچه های حوزه ی مطهره رفته بودیم جنوب تو
شلمچه، موقعی که حال خاصی داشتم (اینارو با گریه تعریف می کرد)به خانم...گفتم یعنی میشه یه روز باهم بریم کربلا؟بهم گفت:همین الان از شهدا بخواه ،مطمئن باش میشه.ازشون خواستم ،
وشد.
درست 3ماه بعد،اردیبهشت من همسرم،خانم...وهمسرشون،بین الحرمین بودیم،من مطمئن بودم این سفر رو از
شهدا دارم، الان هم برای حوائج مهم اونارو واسطه قرار می دم.
بهش گفتم برا منم دعا کن برم
کربلا،سمیه گفت:انشاالله اول بری جنوب... اون وقت،
تازه می فهمی
کرب بلا یعنی چی؟
شما هم برام دعا کنید.


دوتاچشم پریشان برضریحت بستم وحالا...

به نام خدا
گفته بودم براتون از خاطرات سفر مینویسم...
حدود 18یا20سالی می شد که با قطار می رفتیم مشهد،وقتی گفتن با اتوبوسه اونم از نوع بنز های عهد دقیانوس!!! راستش یه کوچولو دودل شدم ،اما خوب بالاخره رفتم،تمام مشکلات راه به یه چیز می ارزید...
مشهد20کیلومتر


مشهد15کیلومتر


مشهد10کیلومتر


مشهد5کیلومتر


و...
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)...

از خاطرات خود مشهد وامام رضا بگم؟چی بگم؟از شوق مردم و ازدحام برای رسیدن به آقابگم؟
از مداحی سعید حدادیان و دعای کمیلش بگم؟از این که با دوستان قرارمیذاری تو رواق امام خمینی(ره) ولی پیداشون نمی کنی، واون قدرتوی این صحن ها وبست ها می چرخی،تا...یه دفعه سرت رو بلند می کنی
می بینی روبروی گنبد طلایی،دعا هم شروع شده،یه جای خوب هم واسه نشستن پیدا میشه...همون جا می شینی تا...یارب...یارب...یارب.
از زنی بگم که با زبون محلی می گفت:کجاست در قفلا؟
وقتی نشونش دادیم به سرو سینه زدو رفت طرف پنجره فولاد.
از نبات های متبرک روز ولادت، تو صف نماز جماعت،از چی بگم؟
از ناقاره خونه...
از سقاخونه...
دارالحجه،باب الجواد(ع)وباب الرضا(ع)،بست شیخ بهائی،پیر پالاندوز،قبرنخودکی،مسجد گوهر شاد،بوی اسپندو...
یا؟؟؟ از وداع با امام رضا(ع)؟؟؟....

خدا تو جه قدر خوبی...!!!

به نام خدا
هنوز باور نمی کنم...شاید اگه براتون بگم شما هم باور نکنین...

اما ...بذارین بگم...http://harimeyas.ir/category/-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85+%D8%B1%D8%B6%D8%A7/
.
.
.

توی پست پیش نوشتم که همسرم چه جوری قسمتش شدو رفت مشهد.
یه روز تو خلوت خودم گفتم  یا امام رضاخووووب به بقیه حال می دی
پس من چی؟؟؟نمی دونم آقا دلم می خواد یه بارم که شده تولدت اون جاباشم ،
پولش رو هم ندارم ،،،خودت جور کن...یا معین الضعفا...
چند روزی گذشت ،حوزه بسیج برای بچه های گردان الزهراءفراخوان گذاشت.
برامون صحبت کردن (از همه چی...)
آخر برنامه هم قرعه کشی...بین تقریبا350نفر قرار شد40نفر رو ببرن مشهد...
دلم شکست سرم رو به طرف چپم چرخوندم، توی دلم یه سلامی به آقا دادم،
 گفتم :حالا وقتشه امضاءکن.
نفر 26من بودم...اشک توی چشمم جمع شدقلبم می زد،نه تنها خدا بلکه اولیاءو ائمه هم از رگ گردن به ما نزدیک ترن...شاید یه جایی توی قلبمون...

 


اگه خسته شدین دیگه نخونین...........ولی چرا تازه داره می رسه به جاهای قشنگش..


این گذشت تاااااااااا سه شنبه روز ولادت حضرت معصومه(ع)
حسینیه نزدیک منزل جشنی برپا کرده بود یه مسابقه ی قرآنی هم گذاشته بودن سوالات رو صبح انداخته بودن تو خونه ها،یکی ازشروط هم زیر 30سال بود.
به 5نفر از کسانی که جواب درست بدن به قید قرعه نفری30هزار تومان هدیه می دهند.
منم مائده رو گذاشتم کلاس قرآن،همسر محترم هم تشریف برده بودن جمکران پس با خیال راحت و تمرکز کافی وضو گرفتم رو به قبله قرآن رو باز کردم...
بسم الله...در عرض5/1ساعت یکی یکی جواب هارو تیک زدم. یه پاسخ نامه هم برای مائده پر کردم.
بعد از نماز مغرب و خوردن شام رفتیم جشنhttp://www.anobanini.ir/travel/fa/ghom/1385/11/post_8.php
تلاوت قرآن      سخنرانی     مداحی حاج مرتضی طاهری     تواشیح
بالاخره ...قرعه کشی...ظرف اسامی کسایی که پاسخ درست داده بودن رو آوردن.
(راستی اون جا هم به چند تا خانم کمک کردم برای جواب، گفته بودن زیر30سال اما...اونا بالای....سال بودن تاریخ تولداشون چیز دیگه ای می گفت 1331...1310...1325...شاید من حسابم ضعیفه!!!!!)

 


بگذریم....خسته شدی؟خوب برو یه لیوان آب بخور بیا....


اعلام اسامی...نمی دونم چرا ؟اما یه حسی بهم می گفت یکی از برنده ها منم .واسه همین کارت ملی خودم و شناسنامه مائده رو برده بودم.
برادرش که آخر دهه کرامته آخر با معرفتاس زود جوابم رو داد متوسل خودش شدم...یافاطمه معصومه...
نفر اول یه آقا...نفربعد هم که...
نفر سوم رو اعلام کردن خانومه...
من بودم، خدا جون ممنونتم....
حالا علاوه بر هزینه سفرمون که 20تومنه یه کم دیگه برام مونده البته یه 2 تومنی رو مائده با پولای خودش تعویض کرد میگه تبرکه...
نظر مائده اینه که بقیه پول رو هم بذارم واسه حرم آقا امام رضا(ع)...بدم نمی گه ها...
انشا الله8/8/88اون جا یاد همتون هستم.
پ.ن...................................................
_ببخشید که طولانی شدولی...ارزش خوندن داشت.
_ایشالله پست بعدی از خاطرات سفر می گم.
­_راستی این جا یه حلالیت هم بطلبم...خوب اگه بدی...خوبی...دیدین حلال کنین.
(البته می دونم که جز خوبی چیزی ندیدین)


عذاب وجدان

به نام حق
داشتیم با یکی از دوستان می رفتیم میدان خراسان ،برای خرید.
یه پیرزن با ظاهری مرتب دستش رو به طرف جمعیت گرفته بود.
تو دلم گفتم:گدا به این شیکی تا حالا ندیده بودیم...
موقع برگشت آمبولانس دیدم...دور پیرزنه هم شلوغ بود.
....سکته کرده بودو مرده بود.....
خدای من یعنی اون موقع کمک می خواسته؟؟؟
الان چند روزه عذاب وجدان دارم..
با این متکدیان به ظاهر نیازمند دیگه نمی شه حق رو از باطل تشخیص داد.