خب آدرس پستي که نوشتي رو ميگذاشتي.
خب چون حوصله بحث سياسي نداري باشه فقط يه سوال ميپرسم
دليل واقعي بغض شما نسبت به ندا چيه؟ آيا صراحتن دليلش فقط اين نيست که اون يه مخالف حکومت بود و اگر بر عکس، يه موافق حکومت بود و به همين شکل کشته ميشد شما فرياد شهيد شهيد براش سر نميداديد؟ منظورم اين هست که اين واکنشهاي شما که تلاش داره خود ندا و کشته شدنش رو زير سوال ببره و مشکوک جلوه بده و در کنارش بي تفاوتي نسبت به کشته شدنش فقط از يه جا سرچشمه ميگيره و اونهم بودن ندا در صف مخالفين نظام هست. آيا اينچنين نيست؟خب اگر جواب اون سوالي که توي پستم گذاشتم مثبت باشه که اخلاق در طايفه ولايتمداران نسبي ميشه. يعني هر رذالت، اگر از طرف حکومت و عواملش باشه، مشکلي نيست و شايد جايز هم باشه و ميشه بي تفاوت از کنارش گذشت.بر اين اساس اگر "رييس جمهور" دروغ گفت خب گفت که گفت. اگر عوامل حکومت چماق زدند توي سر مخالفين نظام، خب زدند که زدند.
دکتر آرش نراقي در مطلبي به نام "نقد اخلاقي نظريه ولايت فقيه" چنين ميگه
در نظريه ولايت مطلقه فقيه، اين نه خرد جمعي، که تشخيص فرد ولي فقيه است که معيار نهايي تشخيص مصلحت و مفسدت بشمار مي رود. اما چرا اين مصلحت گرايي را بايد "لگام گسيخته" دانست؟ مصلحت گرايي برآمده از ولايت مطلقه فقيه به اين معنا "لگام گسيخته" است که به هيچ قيدي مقيد نيست. در چارچوب اين نظريه، خوب و بد امور يکسره در گرو تشخيص و تصميم ولي فقيه است، و هيچ قيد مستقلي دامنه تشخيصها و تصميمات ولي فقيه را مقيد نمي کند: هرچه آن خسرو کند شيرين کند! اگر ولي فقيه تشخيص دهد که دروغ گفتن، بهتان زدن، تقلب کردن، ريختن خون بيگناهان، يا تجاوز جنسي به منتقدان، براي حفظ پايه هاي نظام ضروري است، در آن صورت انجام اين اعمال اخلاقاً براي مؤمنان و مقلّدان مجاز، و بلکه واجب مي شود. اما نظام اخلاقي اي که در آن دروغ گفتن، بهتان زدن، تجاوز جنسي، قتل انسان بيگناه، اضرار به غير، و امثال آنها مجاز باشد، عين بي اخلاقي است. زندگي بر مبناي اين نوع مصلحت گرايي لگام گسيخته نهايتاً با بي اخلاقي يا هرج و مرج و آنارشي اخلاقي فاصله اي ندارد. اخلاق برآمده از نظريه ولايت مطلقه فقيه در نهايت نوعي بي اخلاقي مقدس مآبانه از کار درمي آيد.