برو اى باد صبا كن گذرى
ببر از ما سوى آن شه خبرى
گو بيا مونس اين جانها باش
گو بيا جسم جهان را جان باش!
تو مهين پادشه خوبانى
تو در اين پيكر عالم، جانى!
به خدا طاقت ما طاق شده
ديده از بهر تو مشتاق شده
سينه از هجر رُخت خونين است
قلب، افسرده و دل غمگين است
جام دل از غم تو لبريز است
سينه پراخگر و آتش خيز است
ديده گريان و جگر پُر خون است
خوب دانى كه درونم چون است!