داشتيم ميرفتيم كلاس. پياده. كنار يك مغازه هندوانه ديدم. دستم را دراز كردم و ناخودآگاه به همراهم گفتم «من هندونه!». اين را كه گفتم، محمد جواد آمد توي ذهنم. ساكت شدم.
..:شايد.يك.مينيمال:..