سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

من...این روزها!

این روزها پرم از آنچه نباید و خالیم از آنچه باید...
عمری حرف نداشتم ولی حالا لبریز حرف و حدیثم!
قدیم ترها چند روز برای هر مطلبم وقت میگذاشتم ولی حالا روزی به چند مطلب میرسم...در ذهنم مینویسم و خوب میدانم چند نظر خواهد داشت و از چه کسانی ... در ذهنم نظراتشان را میخوانم جواب میدهم ...گاه خوشحال و گاهی ناراحت میشوم اما ... نمیدانم چرا هیچکدامشان را به حقیقت وبلاگم نرساندم و در خاک ذهن مدفونشان کردم. این سیر مدتهاست ادامه دارد و ذهنم را انباشته کرده است. افکارم روز به روز سنگینتر شده و قلبم را تحت فشار گذاشته است.
حالا دیگر تصمیم گرفته ام هر روز بنویسم شاید اینطور کم کمک بتوانم بار ذهن و قلبم را سبک تر کنم. پیش از این بارها تجربه کرده ام وقتی مطلبی مینویسم، انگار میشورمش و از ذهنم کنارش میگذارم...مثل یک مسئله ی حل شده یا پرونده ی مختومه...آخیش یک نفس راحت میکشم و به ایده های تازه و نویی میرسم و افکار جدید...
و چه لذتی دارد ایده، خلاقیت، آموختن و تفکر...

خدااااااااااااااااااااااااااااا...مهلتم بده!