سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

5 خان نمایشگاهی!!

بسم رب المجیب الفرج
المهدی،صاحب الامر و الزمان

سلام...
امروز جمعه 88.5.9
با بابا میرم
نمایشگاه مصالح ساختمانی...(مکان:نمایشگاه بین المللی)

صحنه ی اول: در
راه...

ترافیک بسیار شدیدی
مشاهده میشه!!!!!! تا جایی که داشتیم تصمیم میگرفتیم برگردیم خونه و با تاکسی بیایم!

ماشین های اطراف رو
از نظرم میگذرونم! اغلب به همراه همسر و فرزندان (اغلب کوچک) در حال رانندگی اند!

یک لحظه از ذهنم
موضوع نمایشگاه رو میگذرونم،مصالح ساختمانی!

هنگ کردم یه لحظه!ربط
بچه های کوچیک به مصالح ساختمونی چیه؟!

صحنه ی دوم:بیرون
محوطه نمایشگاه...

بلاخره جا پارک پیدا
شد!!نزدیکترین جای پارک سر ولنجک بود!!نیم ساعتی مسافت نسبتا طولانی رو پیاده
میریم!

به پل هوایی میرسیم!
خوشحال میشم وقتی میبینم بلاخره پل با پله برقی رو هم دیدم(اینقدر که تعدادشون
انگشت شمار هست)

میریم بالا! پایین
اومدنش خاموشه و پیاده باید بیایم پایین!

باز هم بچه ها و
خانواده ها رو میبینیم...بچه هایی که زیر و دست و پاها وول میخورند!!

از پل هوایی تا دم در
نمایشگاه دست فروش نشسته با انواع و اقسام چیزهایی که بعضیاشو تو تهران به این
بزرگیش ندیدم تا حالا!!!

صحنه سوم:دم در
نمایشگاه...

بالاخره به در
نمایشگاه میرسیم!!

صف دیگه برای چیه؟؟؟
باید بلیط تهیه
کرد!!!

اولین بار بود دیدم
نمایشگاه هم بلیطی شده...چقدر زور داشت!!!!!!!!!

صحنه ی چهارم:داخل
نمایشگاه...

هفت خان رستم تموم شد
و ما وارد شدیم! به نزدیکترین سالن میریم...

سالنها رو که بازدید
کردیم و اومدیم تو محوطه واسه استراحت ...به چیزهایی که تا الان دیده بودم فکر
میکنم!

آقایون غرفه دار همه
کراواتی بودند!-تنوع رنگ و طرح کروات رو دیدیم!-

خانمها اغلب یک پارچه
ی زرد یا قرمز یا سفید رو به حالت کروات روی مقنعه شون بسته بودند!

انواع و اقسام مدل
موی خانم و آقا رو دیدیم!

تنوع رنگ لاک ناخن و
رژ لب !!!!

میتونستیم اونجا
ببینیم چه رنگ کرواتی به چه رنگ پیرهنی میاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

صحنه ی پنجم:پایان
خانواده ها بچه بغل
در حال پیاده روی در محوطه هستند!!!

خانواده ها روی چمن
نشستند و از فضای سبز داخل نمایشگاه لذت میبرند!!!

زمین پوشیده شده بود
از کاتالوگ و بروشورهای تبلیغاتی!!

پی نوشت:
فکر نمیکردم نمایشگاه
اینقدر خوبی باشه که تو وبلاگ ازش بنویسم و گر نه حتما دوربین میبردم باهام چند تا
عکس میگرفتم واسه این مطلب!

میلاد امام سجاد که
بیرون بودیم...نزدیک خونه یه ایستگاه صلواتی بود که شربت میداده ظاهرا! تا چندصد
متر اینطرف و اونطرف ایستگاه زمین پر بود از لیوان یک بار
مصرف!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

و من الله توفیق
اللهم عجل لولیک
الفرج و العافیه و النصر و مد فی عمره الشریف و زین الارض بطول بقائه و اجعلنا من
خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه
اللهم اجعل عواقب
امورنا خیرا