سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

با تو تنها با تو هستم

به نام خدا
روزی که برای پیداکردن خونه اومدیم قم رو خوب یادمه.صبح زود راه افتادیم تا وقت بیشتری برای گشتن داشته باشیم.وقتی داشتیم از عوارضی تهران رد میشدیم یه حال خاصی داشتم. یادمه راننده اتوبوس نوار دکتر اصفهانی رو گذاشته بود که بی مناسبت با احوالات من نبود.
...آفتاب مهربانی ................... سایه تو بر سرمن
......ای که در پای تو پیچید................شاخه نیلوفر من

به جز حضرت معصومه هیشکی تو قم نداشتیم و دست خالی خالی اومده بودیم دنبال خونه مستاجری.
..........مرغ دلم راهی قم میشود.............. در حرم امن تو گم میشود

وقتی رسیدیم  تازه اول صبح بود.رفتیم حرم تا از عمه عزیز و بزرگوارم کمک بگیریم.عمه جوون من دختری ست پاک که تو اوج جوونیش دنیا رو رها کرد و به معشوق ازلی رسید......
همسرم گفت کمی منتظرش بنشینم تا بره  یه بنگاه پیدا کنه و چند تا آدرس خونه مناسب بگیره و بیاد دنبالم تا بریم خونه ها رو ببینیم.شهریور ما ه بود و خودتون میدونید گرمای هوای قم روزهای تابستون چه میکنه!همش به فکر مستاجر شدنمون بودم ، تا پیش از اون دوسال طبقه اول منزل پدرشوهرم میشستیم  و چقدر هم بهمون خوش گذشته بود ، حالا باید مستاجری میکردیم ...اصلا نمیدونستم مستاجری یعنی چی؟! همش میترسیدم گیر یه صاحب خونه سیبیل کلفت بیفتیم و دمار از روزگارمون دربیاره ، یا یه پیرزن پیرمردی که همش بگن آسته برو آسته بیا ، مهمون نداشته باش ، سرو صدا نکن ، شبها زود بخواب و...یا یه صاحب خونه ای که از لحاظ فرهنگی هیچ تناسبی باهامون نداشته باشه که البته این یکی از شهرمقدس قم بعید به نظر میرسید و ...هزاران فکر دیگه که از چپ و راست میاومدند تو ذهنم و میرفتند.
نماز و دعا رو که خوندم پاشدم و جلو رفتم و دست به دامن عمه عزیزم شدم. چند تا خانوم دورم بودند که مرتب صلوات میفرستادند:
- واسه گرفتارا صلوات.......واسه جوونا صلوات .......... واسه مریضا صلوات .
یهو اومد به زبونم و گفتم :
-...... واسه مستاجرا صلوات .از خودم تعجب کردم ، تا حالا از این چیزا نگفته بودم ! در حالیکه صورتم رو به ضریح مطهر چسبونده بودم  ......یه دستی به مهربونی به شونم زد!
-جانم؟یکی از خانمهای خادم حرم بود ، منو از جمعیت به کناری کشید و گفت:
- مستاجری؟ دنبال خونه میگردی؟
- گفتم: بله خانم ، اولین باره میرم خونه اجاره ای ، اینجا هم به جز حضرت معصومه کسی نداریم و...
- لبخند مهربونی زد و با لهجه قمیش گفت: قمی ها به مسجد اعظم(مسجد چسبیده به حرم )خیلی اعتقاد دارن ، برو دو رکعت نماز تحیت اونجا بخون و فاتحه ای به بانی مسجد بفرست و در حالیکه به حضرت معصومه متوسل شدی حاجتت رو از خدا بخواه.
خلاصه ، ما هم رفتیم مسجد اعظم و همون کارا رو کردیم و...تو همین حال بودم که صدام زدند.
- خانم موسوی رو دم در کار دارن.
قاعدتا با من که کارنداشتند چون انقدر وقتی از رفتن همسرم نمیگذشت ! بازم صدا کردند برای اینکه خیالم راحت بشه بلند شدم.دم در همسرم بود و میگفت یه جای خوب پیدا کرده و اومده بود دنبالم تا بریم منم ببینم.
 نزدیک به چهارساله که تو این خونه هستیم. از چیش بگم براتون: صاحب خونه روحانیه ؛ خوش اخلاق و مهربون - اجاره کم و بسیاااار مناسب - محله خوب و.... بهتر از همه اینکه نزدیک حرم مطهر هستیم و سحرها با مناجات بسیاااار دلنشینی که از حرم پخش میشه بیدار میشیم.
...آفتاب مهربانی ................... سایه تو بر سرمن
..........ای که در پای تو پیچید...........شاخه نیلوفر من

.................با تو تنها با تو هستم.............ای پناه خستگی ها
......................در هوایت دل گسستم.............از همه دلبستگی ها