سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

ماجرای مهریه ی من!

به نام خدا
نوزده سال و اندی داشتم که خواستگار مناسب فکری و سیاسی و چیزای دیگه اومد و تصمیم گرفتم بله بگم.(بابای بچه ها، جناب همسر رو میگما!)
بعد از دو سه جلسه صحبت رفت سر مهریه. من قبلا در موردش فکر نکرده بودم ولی از مهر بالا هیچ خوشم نمیومد. حس خرید و فروش بهم دست میداد. از طرفی هم از اونجایی که کی داده کی گرفته بود فقط منت آقای داماد سر عروس میافتاد. بعد هم چون مهریه رو یه هدیه میدیدم میدونستم باید در حد توان طرف باشه و چون خواستگارم میلیونر نبود اگه مهرم رو بالا میذاشتم یعنی یه هیدیه ی دروغی و الکی ...گول زدن خودم...همین...یه چیز دیگه اینکه تو فامیل دو تا طلاق با مهریه بالا دیده بودم و متوجه شده بودم که هیچ تاثیری در خوشبختی آدم نداره. تازه وقتی کارت بیخ پیدا کنه ممکنه درد سر ساز هم بشه چون طرف نداره بده و طلاق نمیده و اینا!
تصمیمم به 5 تا بود که جناب همسر گفت 14 منم قبول کردم ولی پدرم موافق نبود. انقدر همسرگرام اومدن و رفتن و اصرار کردن و ما هم با پدر صحبت کردیم که باباهه گفت: باشه خودت تصمیم بگیر ولی بدون که همه ی عواقب کار پای خودته! منم چون مطمئن بودم که نظرم در مورد مهر درسته و هیچ تضمینی برا خوشبختی و اینا نیست گفتن باشه و همه ی مسدولیت رو به دوش گرفتم.
جالبه بدونین مهریه ی مادرم که سال59 ازدواج کرده، 14 سکه به اضافه ی یک سفر کربلا و مکه بوده!...
یادمه تو بله برون همه ی فامیل با این قضیه ی مهریه مخالف بودن ولی چون من مصمم بودم نتونستن تاثیری بذارن. مهریه ی دخترای فامیل اون موقع 250 تا کمتر نبود الان که دیگه 1000 رو رد کرده!
الانم که 8 سال و اندی از زندگی مون میگذره واقعا هیچ احساس نمیکنم که مهریه ی پایینم تاثیر بدی تو زندگیم داشته!
....................
این مطلب رو به دعوت گل دختر نوشتم.