حرف هایی گنده تر از دهان
یا خالق و یا مصور
فکر میکنم به آدمیزاد، وقتی که در حالت جنینی است. فکر میکنم به اون جای تنگ و تاریک، اونجا آدم چی کار میکنه؟ چیزهای کمی حس میکنه، میفهمه و درک میکنه. عکس العملها، فعالیتها و کارهاش هم انگشت شماره. حرکت محدود، چرخش، تکون دادن دست و پا و انگشتها، مکیدن و....الان با سونوگرافی سه بعدی میتونیم بطور کامل جنین رو ببینیم. در اندازه ،شکل و رنگ واقعی. ای کاش می شد از فکرش هم سر دربیاریم. ببینیم چی تو سرش میگذره. به چه چیزهایی فکر میکنه؟ اصلا فکر میکنه؟
از عالم بیرون چیزی میدونه؟
کاش می شد با جنین حرف زد. در اینصورت... اگه از عالم بیرون بهش میگفتیم، باور میکرد؟ اگه بهش میگفتیم وقتی که به دنیا میاد دامنه فعالیتها و توانایی هاش خیلی بیشتر میشه، باورش میشد؟
یه جورایی شاید بشه گفت ما تو دنیا هم تو یه حالت جنینی هستیم و وقتی می میریم از این وضعیت و فضا خارج میشیم و به یه دنیای دیگه وارد می شیم.
به گوش هممون خورده که دنیای دیگه ای هم هست و این زندگی دنیایی موندگار نیست و محدوده. میدونیم یه روز؛ امروز ، فردا یا پسفردا تموم میشه و باید وارد یه دنیای دیگه بشیم. هممون میدونیم یه روز از این دنیا می ریم ولی..ولی تو اعمال و رفتارمون، تو افکار و آرزوهامون هیچ پیدا نیست؛ انگار تا ابد تو این دنیا می مونیم.
اگه بهمون بگن کارها و فعالیتهای این دنیا نسبت به اون عالم هیچه باورمون میشه؟ لذتهاش غیر قابل مقایسه ست باور میکنیم؟
شاید عدم همین یقین و باوره که باعث تفاوت اعمال ما با اولیاءالله شده.