داغ داغ...22 بهمن از زاویه ی دوربین من
سلام
دیشب از ذوق خوابم نمیبرد. همش میترسیدم صبح به موقع بیدار نشم. از لطف خدا صبح زود راضیه خانوم بیدارم کرد. باهم صبحانه خوردیم و زودتر از محمد جواد و باباش زدیم بیرون. چون من میخواستم عکاسی کنم و دوست داشتم قبل از شلوغی اونجا باشم. عکسایی که دور و برشون خلوته مال اون موقع ست. یه عالم عکس گرفتم بعضیش خوب شد. دو سری برا چارقد فرستادم البته نمیدونم چند تاش رو کار کنن. از لنز و دوربین ما و آماتوریمون بیش از این بر نمیومد. شرمنده ی نقاشی قشنگی که جوونا امروز کشیدن هم هستم!